معنی بیفکر و بی تامل

حل جدول

بیفکر و بی تامل

ناسگالیده


تامل

درنگ، تانی، مکث، تاخیر

فارسی به آلمانی

بیفکر

Gedankenverloren [adjective]

فارسی به عربی

بیفکر

طائش


تامل

تردد، تشاور

فرهنگ فارسی هوشیار

بیفکر

(صفت) بی اندیشه، لاابالیلاقید


فیه تامل

(جمله) در آن نظر و تامل است (این جممله در جایی بکار میرود که شایان دقت باشد) .


تامل

نیک نگریستن، تفکر ‎ درنگ، فرنگری نیک نگریستن نگرش، سکالش


بلا تامل

بدون تامل بی درنگ. بی درنگ، فوراً

فرهنگ فارسی آزاد

تامل

تَأَمُّل، دقّت کردن، اندیشه کردن، مجدد و مکرر ملاحظه و نظر نمودن و تحقیق کردن. (در فارسی بمعنای درنگ کردن و صبر نمودن نیز گفته میشود)

فرهنگ عمید

تامل

اندیشه کردن، فکر کردن،
درنگ کردن،
دقت کردن در امری،
دوراندیشی،

مترادف و متضاد زبان فارسی

تامل

تانی، درنگ، مکث، تاخیر، شکیبایی، مصابرت، اندیشه، تعقل، تفکر، غور، فکر، ژرف‌اندیشی، مراقبه، مکاشفه، اندیشه کردن، اندیشیدن، تعقل کردن، درنگ کردن، دوراندیشی کردن

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تامل

درنگ، اندیشه

کلمات بیگانه به فارسی

تامل

درنگ

عربی به فارسی

تامل

تفکر کردن , درنظر داشتن , اندیشیدن , اندیشه کردن , قصد کردن , تدبیر کردن , سربجیب تفکر فرو بردن , عبادت کردن , سنجیدن , تعمق کردن , سنجش

معادل ابجد

بیفکر و بی تامل

801

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری